هوتن

Saturday, August 19, 2006

ابتذال هويت ۳

قلمم شکست از بار گران
برگها هراسان از باد خزان
زبان ها بريده از ترس بيان
د ل ها شکسته از درد نهان
.
آخرين بخش اين مجموعه را با مبحثی به اتمام می رسانم که ميتوان گفت تيره ترين لکه ای است که بر دامان ديانت ، آزادگی و شرافت دختران ايران زمين نقش بسته است و نا آگاهانه در گرداب آن غرق شديم
.
مهريه . . . . . اول از همه ببينيم که چيست ؟ از کجا آمده و چرا از ديد جامعه شناسان بعنوان بزرگترين معضل و ابهام در مراسم ازدواج ايرانيان شکل گرفته است و ايرانيان نا دانسته تحت عناوين پايداری ، دوام ، چشم و همچشمی ونمادی از بزرگی و ارزش آن را تعريف و با هم رقابت می کنند.
.
مهريه در اسلام مبلغی است در ازای انعقاد قراردادی ( عقد ) بين مرد و زن که می تواند از نظر زمانی مدت دار يا نا معين و اين قرارداد و مبلغ در ازای ارايه خدمات جنسی از طرف زن ، بين دو زوج بسته ميشود. حتما مطلب دکتر حميد رضا شير محمدی را در اين رابطه بخوانيد
.
اما براستی چيست ؟ . . . . "مهر" نموداری از خلق و خوی ایرانی را هویدا می کند. او دشمن بی امان دروغ و دروغگویان است. گفته اند که مهر،دروغگویان و ناراستان را به سختی کیفر می دهد و جنگاوران با ایمان را یاری. « ای مهر، تو ما را یار باش،ای مهر،که به تو دروغ نتوان گفت.دشمن ما را به بیم و هراس در افکن،چون تویی که می توانی نیروهایشان را باز ستانی و درمانده شان سازی...» سنت "مهریه" برای ازدواج در فرهنگ ایرانی نیز از همین جا ریشه گرفته است. در ایران باستان برای نوعروسان،"مهریه" تعیین می کردند.چرا که ایزد مهر، پیوند دهنده قلبهاست .زنان برای اینکه عزیز کرده شوهرانشان باشند و به اصطلاح "سپید بخت" شوند"مهرگیاه" همراه خود نگه می داشتند
.
و چيزی به معنای کنونی مهريه وجود نداشته است چون تک همسری توصيه شده و پيروی می شود بنابراین؛ زناشویی در ايران باستان عملی مقدس و ستایش انگیز است که از هر گونه تحقیر و تبعیض و نابرابری به دور است. به قول گیگر از خصوصیات ايران باستان موقعیت حقوقی زن و برابری او با مرد است . به قول همین دانشمند بزرگ آلمانی؛ و نویسنده کتاب « تمدن ایرانیان خاوری» زن پس از ازدواج در صف همسری شوهر قرار می گرفت؛ نه در ردیف اموال و یا از تابعین او. و هيچ قرارداد و مبلغی برای تملک و انجام خدمات وجود نداشت ، به عبارت دیگر زن کنیز و برده مرد نبود٬ بلکه همسر و همدل و همراه مرد بود و در کلیه حقوق با مرد بربار و در جمیع امور با او شریک به شمار می آمد
.
کمی فکر کنيم ، با چشمانی باز به جامعه کنونی ايران نگاه کنيم ، پرده سياه جهالت و نادانی بر تمامی باور هايمان سايه انداخته است بدون توجه به آنچه بوديم و بايد باشيم آزادگی خودمان را لکه دار کرديم و معنی عشق را گردن زديم ، عشقی که در تاريخ سبزمان از گرمای آتش سبقت ميگرفت و مبنای خوشبختی ها بود، به فراموشی سپرده شد و معيار های خوشبختی و دوام زناشويی به روش مفتضحی تغيير رنگ داد . . . . . مدرک تحصيلی بالاتر مبلغ قرارداد را تغيير می دهد ، سال تولد و قد و وزن معيار های سنجش شدند ، رقابت با دوستان و بستگان بحث داغ مفاد قرارداد است و از همه جالب تر ۵ تن ، ۱۴ معصوم ، ۱۲۴ هزار پيغمبر و . . . . به عنوان ضرايبی از خوشبختی در تنظيم قرارداد ها ! جای گرفت ......ء
.
نگاهی به قباله ازدواج فرح ديبا همسر محمد رضا پهلوی شاهنشاه سابق ايران بياندازيد . . . . . خيلی برايم جالب است شايد شما را هم به فکر وا دارد
.
دوستی به من گفت مهريه ام تک شاخه گل رز قرمز است . . گفتم چرا ؟ گفت . . به دليل عند المطالبه بودنش و تا زمانی که زنده ام هر شب يک شاخه گل سرخ در انتظار من است و تا ابد عشقم به مانند طراوت آن گل خواهد درخشيد
.
کمانی سازم از فرياد قلم
ذهن را به بازوی آرش دهم
بکوبم درد دل را بر کوه جهالت
تا بشکفد عشقها ز نو با طراوت
.
هوتن شهريور ۱۳۸۵

Friday, August 18, 2006

خون دل

درد انگشت در گريه قلم نهفته است
ای قلم ها بگرييد که انگشتان بی تابند
کجا بودم در بی تابی انگشتان
کجا بودم در عمق خواب قلم
از درد دل انگشت بی تاب شد
از درد انگشت قلم خون گريست
.
قلمها بگرييد که دل ها بی تابند

ابتذال هويت ۲

در ادامه مطالب اين بخش می خواهم اشاره مختصری به مراسم عقد بخصوص سفره عقد کنم
اجزاء اصلي در سفره جشن ازدواج در ايران باستان چنين است
.
سفره سبز ، كله قند سبز، دستمال سبز ابريشمي ، كلاه سبز داماد ، ‌توري سبز عروس
كتاب اوستا و كمربندِ كُشتي : به نشان باور و پايداري
چراغ روشن ، آينه و گلابدان : يادآور فروغ و روشنايي دل و جان
نقل و شربت : نشان شيرين كامي در زندگي مشترك
نخ و سوزن : نماد پيوند هميشگي عشق و مهرباني در زندگي
قيچي : نماد پيوند عروس و داماد همكاري مداوم در كارها
تخم مرغ : نشان باروري و سهم پاياني از سوي خانواده عروس
انار : نشان سود بيكران در زندگي و داشتن فرزنداني نيكو
دانه هاي برنج و برگ هاي خشك آويشن : براي آرزوي تندرستي بي شمار در زندگي
.
با کمی دقت ميتوان نکات جالبی را از تفاوت آنچه بود و آنچه هم اکنون هست پيدا کرد ، قرآن جايگزين اوستا شد و بالطبع جانماز هم در کنارش جای گرفت خوب دليلش هم بر همگان واضح است ! ولی آنچه که کاملا مبهم است از چه زمانی نان سنگک به همراه سبزی خوردن وارد اين قضايا شد ، سوزن و نخ سمبل پيوند هميشگی عشق و مهربانی است ولی هم اکنون در مراسم ازدواج توسط آن زبان های اطرافيان را خياطی ميکنند . در پايان مراسم هم شمع توسط پاشنه کفش عروس يا گلبرگ گل خاموش ميشود که هم بی حرمتی به آتش هم به گل است
.
و اقعا فکر کنيم که اگر ايرانی واقعی باشيم چقدر باورها و رفتارمان عقلانی تر و قابل قبول تر است . بايد باور کنيم که تمامی ابتذال هويت مان ناشی از کمبود دانش و آ گاهی ميباشد
.
کمی فکر کنيم از کجا آمديم و کی هستيم

ابتذال هويت ۱

با دوستی بودم که از رنگ زرد لباس عروس در مراسمی انتقاد کرد همين انتقاد مرا به سوی باوری سوق داد که شايد عنوان کردن آن نقطه عطفی باشد برای عميق تر انديشيدن ،ِ برای شکستن قفل ها و کليشه های رسوب کرده در باور هايمان که هنوز نمی دانيم از کجا آمده و به کجا ميرود
.
با مروری بر روانشناسی و اخذ معانی در مباحث رنگ نکات قابل توجهی به چشم می خورد . در ميان برهماييان رنگ زرد مقدس است و نو عروسان هند قديم همچون نو عروسان روم باستان زرد می پوشيدند . هم اکنون در هند لباس عروس به رنگهای قرمز صورتی تيره و بنفش می باشد . برای مسلمانان رنگ سفيد نشانه پاکی روح و خلوص است . در مسيحيت راهبان باکره برای نماياندن معصوميت و خلوص سفيد می پوشيدند
.
بنابراين همانطور که مشاهده ميکنيد معانی که به رنگ داده ميشود از زمانی به زمان ديگر و از مکانی به مکان ديگر تفاوت دارد . باورهای اجتماعی ، زمانی ارزشمند است که ارزش های سنتی رنگ مورد توجه قرار گيرد
.
نکته قابل توجه در اين بحث، باوری است که بايد عميقا به آن ايمان داشته باشيم و آن ايرانی بودن ماست ، يادمان باشد که قبل از اينکه مسلمان باشيم ايرانی بوديم ، يادمان باشد که تمدنی چندين هزار ساله را در تاريخ خود داريم . نه تنها آنرا فراموش کرده ايم بلکه در مجرای باريک باورهای القا شده ، به ناکجا آباد در حرکتيم
.
در ايران زمين ، رنگ تور لباس عروس و کلاه داماد در مراسم ازدواج به رنگ سبز بوده که رنگ سبز به نشانه امرداد ، جاودانگی و سرسبزی در زندگی است . سبز نشانه ارضا ، آرامش و اميدواری است . رنگ سبز قدرت و استواری مربع را دارد. سبز آميزشی است از دانش و باور
.
هنوز در بعضی از نقاط افغانستان و تاجيکستان تور نو عروسان به رنگ سبز می باشد . آيا دختران ما می توانند بار ديگر تور سبز به سر کنند ، بايد باور کنيم که تمامی ابتذال هويت مان ناشی از کمبود دانش و آ گاهی ميباشد
.
کمی فکر کنيم از کجا آمديم و کی هستيم

Tuesday, August 08, 2006

ابهام

مدتی به سکوت گذشت
با خود گفتم براستی معنای عشق چيست ؟ آيا می توان عشق را بدون توجه به زمان مکان و باور ها تعريف کرد. بانوی غزل ايران ميگويد : عشق اصلا تعريف کردنی نيست عشق چيزی است که بعضی ها ميگن از گرمای وجود ذات آدم و از فيزيک آدم تاثير می پذيره و پيدا می شود
.
مدتی به سکوت گذشت
براستی چرا در سرزمين من که وسعتش به وسعت دل معشوق , قدمتش به درازای تاريخ عشق و کوهپايه هايش به استواری قدم های عاشق است , به همه آموختند که عشق موجودی است مبهم که

دلداگی و لطافتش بستگی به نظرات ديگران
خوشبختی و پايداری اش بستگی به ضريبی از اعداد ۵ , ۱۲ , ۱۴ , ۱۲۴ و
لذتش و باورش بستگی به اسناد مکتوب

باز هم مدتی به سکوت گذشت
رنگ واقعی عشق در سرزمين من رنگ تيره و خاکستر گرفته باور های اجدادمان است , در عجبم که
تاريخ کهن ايران زمين مملو از عشق های لاجوردی است چرا بی هويت شديم ؟
.
باز هم مدتی به سکوت گذشت
.

شب است
همراهی خاکستر با باد خسته ام کرده است
خاکستر دلتنگی ها بر روی چشمانم سرمه شد
خاکستر هم از چشم من غريبی می کند

آسمان هنوز خاکستر می گريد

رنگ عشق را فراموش کرده ام
خاکستر دلم را خاموش کرده ام
خاکستر کودکی همراهم هست
خاکستر دلم در يادم هست

شب است آسمان هنوز خاکستر می گريد

زمزمه باد به خاکستر ها چه می گويد از چه سماع می کنند
از فراق برگ؟ از فراق آتش؟ از فراق عشق؟

دلهايمان خاکستريست اشکهايمان خاکستريست
سماع خاکستر ها در باد خسته ام کرده است

آسمان هنوز خاکستر می گريد


هوتن آبانماه ۱۳۸۲

Sunday, August 06, 2006

برنا

ديشب با پسرم کنار اقيانوس تنها گپ ميزديم
پرسيدم از پدرت چه می خواهی ياد بگيری گفت
.
.
به من درد را نشان بده
که بتوانم مقاوم باشم
به من ترس را نشان بده
که بتوانم شجاع باشم
به من خشونت را نشان بده
که بتوانم مهربان باشم
به من تنهايی را نشان بده
که اعتماد به نفس داشته باشم
به من مرگ را نشان بده
که بتوانم مفيد زندگی کنم
به من تنفر را نشان بده
که بتوانم عاشق باشم

Friday, August 04, 2006

شبهای تنهايی

شبها که دريا می کوفت سر را بر سنگ ساحل چون سوگواران
شبها که می خواند آن مرغ دلتنگ تنها تر از ماه بر شاخساران
شبها که می ريخت خون شقايق از خنجر باد بر سبزه زاران
شبها که می سوخت چون اخگر سرخ در پای آتش دلهای ياران
شبها که بودی در غربت دشت بوی سحر را چشم انتظاران
شبها که غمناک با آتش دل ره می سپرديم در زير باران
غمگين تر از ما هرگز نمی ديد چشم ستاره در روزگاران
.
.
.
بخوان خدا را دلم گرفته دلم گرفته
فريدون مشيری