عطش
درختی بودم تنها در عالم خواب
استوار و کشيده ، دلی پر ز تاب
رو به دريا ، ولی تشنه عشق ناب
گناه من چه بود . . . مرا از اين عشق چه سود
خواستم دلتنگی ساقه را از باد بگيرم
دلم از درد ساقه شکست
خواستم درد تيشه را از فرهاد بگيرم
ريشه ام از اشک شيرين گسست
گناه من چه بود . . . مرا از اين عشق چه سود
با شبنم از لطافت گل گذر کردم
با شن به عمق صدف سفر کردم
با غروب به پايان وصال نظر کردم
بجز اشک مرواريد چيزی نبود
گناه من چه بود . . . مرا از اين عشق چه سود
با ساقه گفتم به باد بگو
با شبنم گفتم به گل بگو
با مرواريد گفتم به صدف بگو
با تيشه گفتم به شيرين بگو
با غروب گفتم به افق بگو
درختی بودم تنها در عالم خواب
تشنه روی برگ و بوی آفتاب
رو به دريا ، ولی تشته عشق ناب
گناه من چه بود . . . مرا از اين عشق چه سود
با ساقی از درد پيمانه گفتم
با نی از نوای کاشانه گفتم
هوس باده از می، چون شد
نفس ناله از نی خون شد
.
درختی بودم تنها رو به آفتاب
تشنه عشق ، دلی پر ز تاب
.
گناه من چه بود . . . مرا از اين عشق چه سود