هوتن

Tuesday, August 08, 2006

ابهام

مدتی به سکوت گذشت
با خود گفتم براستی معنای عشق چيست ؟ آيا می توان عشق را بدون توجه به زمان مکان و باور ها تعريف کرد. بانوی غزل ايران ميگويد : عشق اصلا تعريف کردنی نيست عشق چيزی است که بعضی ها ميگن از گرمای وجود ذات آدم و از فيزيک آدم تاثير می پذيره و پيدا می شود
.
مدتی به سکوت گذشت
براستی چرا در سرزمين من که وسعتش به وسعت دل معشوق , قدمتش به درازای تاريخ عشق و کوهپايه هايش به استواری قدم های عاشق است , به همه آموختند که عشق موجودی است مبهم که

دلداگی و لطافتش بستگی به نظرات ديگران
خوشبختی و پايداری اش بستگی به ضريبی از اعداد ۵ , ۱۲ , ۱۴ , ۱۲۴ و
لذتش و باورش بستگی به اسناد مکتوب

باز هم مدتی به سکوت گذشت
رنگ واقعی عشق در سرزمين من رنگ تيره و خاکستر گرفته باور های اجدادمان است , در عجبم که
تاريخ کهن ايران زمين مملو از عشق های لاجوردی است چرا بی هويت شديم ؟
.
باز هم مدتی به سکوت گذشت
.

شب است
همراهی خاکستر با باد خسته ام کرده است
خاکستر دلتنگی ها بر روی چشمانم سرمه شد
خاکستر هم از چشم من غريبی می کند

آسمان هنوز خاکستر می گريد

رنگ عشق را فراموش کرده ام
خاکستر دلم را خاموش کرده ام
خاکستر کودکی همراهم هست
خاکستر دلم در يادم هست

شب است آسمان هنوز خاکستر می گريد

زمزمه باد به خاکستر ها چه می گويد از چه سماع می کنند
از فراق برگ؟ از فراق آتش؟ از فراق عشق؟

دلهايمان خاکستريست اشکهايمان خاکستريست
سماع خاکستر ها در باد خسته ام کرده است

آسمان هنوز خاکستر می گريد


هوتن آبانماه ۱۳۸۲

0 Comments:

Post a Comment

<< Home