هوتن

Wednesday, August 17, 2005

خروش

موجيم که آسودگي ماعدم ماست
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم

بسه ديگه

تکوني بخوريم اينجوري که نميشه
مگه نميخوايم به همشون برسيم
بايد پرده هاي وصله پينه شده و مشمئز کننده سنت را که هنوز به زور جلومون نگه داشتن بزنيم کنار تابو ها را بشکنيم
:عجيب ما نفهميديم سهراب تو دهه گذشته چي گفت
:پرده را برداريم....
بگذاريم احساس هوايي بخورد
بگذاريم بلوغ زير هر بوته که ميخواهد بيتوته کند
بگذاريم غريزه پي بازي برود
...... کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
هنوز هم خودمون رو ميزنيم به خنگي

پس تا کي

ديگه داغ کردم
همه اخبار توي سايت ها شده: اعتصاب - شکنجه - آزار - نقض حقوق بشر - دموکراسي و تکرار تکرار
بسه ديگه ما کور خودمونيم و بيناي مردم
باز کنيم اين چشم هاي صاب مرده روخود مزخرفمون رو ببينيم
تا کي غيرت کور و قرون وسطايي باعث مردونگيمون بشه
تا کي افتخار کنيم که دخترمون را تو کوزه قايم کرديم
تا کي دوست داشته باشيم زنمون تو سري خور باشه
تا کي حرف مرد يکيه
تا کي برادر براي خواهر تصميم بگيره
تا کي اداي مدرنيته در بياريم ولي تفکراتمون بوي تعفن سنت را بده
تا کي زن و بچه به چشم خوار باشند به دل عزيز
تا کي فکر کنيم همه دختر ها و زن ها فاحشه اند و فقط ما بلديم يک تاپاله نجيب پس بندازيم
تا کي پس تا کي
وقتي ذره اي از دمکراسي در خانواده که کوچکترين و مهم ترين عضو جامعه است به چشم نمي خورد
هي حرف ميزنيم نق ميزنيم از همه بد مي گيم به همه بد مي گيم
بعدش انتظار داريم همچي خوب بشه دم از حقوق بشر ميزنيم ولي ابتدايي ترين حقوق دخترامون رو ازشون ميگيريم
نه بابا جون
تا اين طرز تفکر متحجرانه بر پدرامون حاکم است شتر در خواب بيند پنبه دانه
باش تا بدمد

Tuesday, August 16, 2005

گرم تر شد
گرم تر شد

آفتاب گردان

خدا پدر بزرگ هاي رفته را بيامرزد
حسن مرشدي شاعر بود , خط خوبي هم داشت

Friday, August 12, 2005

بوي خاکستر

به دنبال انسانيت ديار به ديار گشتم
بجز رنگ بوي خاکستر چيزي نديدم
به دنبال معرفت از دريا ها گذشتم
بجز باده تهي از مي طعمي نچشيدم
به يار گفتم: گشتم رفتم نديدم
گفت بجوي رنگ وجدان را آنجا ديار توست
هوتن مرداد 83

جستجو

تو شهر خودمون خيلي جاها رو گشتم
توي بي حالي جوي خيابون پهلوي
توي شلوغي فواره هاي هفت حوض
توي ژيگول بازي هاي بازارچه گلستان
توي درد کوچه پس کوچه هائ نازي آباد
توي هارت و پورت هاي انجمن اسلامي روز اول دانشگاه
توي افسردگي دانشجويانم در دانشگاه
معرفت. انسانيت. مردانگي. صداقت
حرفش خيلي بود فقط حرفش
وايسا يک چيزي ديگه هم بود : غيرت ايروني! غيرت بدوي

Thursday, August 11, 2005

مرد

مرد مردانم آرزوست
يارو جانانم آرزوست
در اين بيغوله خواب
رستم دستانم آرزوست
در اين سراي نامردان
بوي وجدانم آرزوست
هوتن شهريور 83

باور ماهي در حجم دريا نمي گنجد

سيزده بدر بود همه ايروني ها تو پارک ارواين جمع بودند, همه شاد,
توي حال و هواي خودم بودم که هواپيمايي رو ديدم که پرچم ايرانو تو آسمون ميبرد,
حيف تو شهر خودمون,............... همه ميدونن گفتن نداره






در سرزمين مادري وجب خاكي ندارم
در ديار غربت آسمان هم مال من است