معشوق من
می خواهم از تو بنويسم
از درد دلتنگی بگريزم
با آوای دل در آميزمتا نوشتم قلمم شکست
تا گريختم دلم گسست
آوای حق در دلم نشست
در اين سرای بی کسی
با دنيايی از دلواپسی
دريغا از مرغ حق نفسی
مژده مسيحا نفسی می آيد
از بر دوست بال و پری می آيد
يوسف از درد جامه آرام گرفت
شبنم از وصال آلاله کام گرفت
من از دريای تو مرواريد شدم
من به رخسار تو مهر آويز شدم
شاهين سعادت را با ناز و غرور
نشاندی بر شانه ام ای مهر صبوربر قند لبت بوسه چو پرواز کند
بر شور دلت زمزمه چو آواز کندمن از آن قند نسيبم تلخی است
راز من با باد، زمزمه دلتنگی استتا قيامت فدای روی پر مهر توام
پر ز شور و پر ز درد و آواره کوی توام
1 Comments:
You'r getting warmer!!! This one is really good!
By Anonymous, at 11:01 AM
Post a Comment
<< Home