هوتن

Friday, September 01, 2006

معشوق من

می خواهم از تو بنويسم
از درد دلتنگی بگريزم
با آوای دل در آميزم
تا نوشتم قلمم شکست
تا گريختم دلم گسست
آوای حق در دلم نشست
در اين سرای بی کسی
با دنيايی از دلواپسی
دريغا از مرغ حق نفسی
مژده مسيحا نفسی می آيد
از بر دوست بال و پری می آيد
يوسف از درد جامه آرام گرفت
شبنم از وصال آلاله کام گرفت
من از دريای تو مرواريد شدم
من به رخسار تو مهر آويز شدم
شاهين سعادت را با ناز و غرور
نشاندی بر شانه ام ای مهر صبور
بر قند لبت بوسه چو پرواز کند
بر شور دلت زمزمه چو آواز کند
من از آن قند نسيبم تلخی است
راز من با باد، زمزمه دلتنگی است
تا قيامت فدای روی پر مهر توام
پر ز شور و پر ز درد و آواره کوی توام

1 Comments:

  • You'r getting warmer!!! This one is really good!

    By Anonymous Anonymous, at 11:01 AM  

Post a Comment

<< Home